نزدیکی کردن

معنی کلمه نزدیکی کردن در لغت نامه دهخدا

نزدیکی کردن. [ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آرامش. مباضعه. بضاع. بضع. وقاع. مواقعه. مقاربت. جماع. مجامعت. مباشرت. آرامیدن با زن. آسودن با زن : بزرگان چون با زنی نزدیکی خواستندی کردن کمر زرین بر میان بستندی... و گفتندی... فرزند دلاور آید. ( نوروزنامه ).

معنی کلمه نزدیکی کردن در فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) (مص ل . ) هم بستر شدن ، جماع کردن .

معنی کلمه نزدیکی کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) آرمیده جماع کردن مقاربت .

جملاتی از کاربرد کلمه نزدیکی کردن

در نیمهٔ نخست این دهه، این سازمان توجه خود را به خشونت علیه زنان٫ تسلط بر مبادلات اسلحه در جهان٫ نگرانی‌ها در زمینهٔ مؤثر بودن سازمان ملل متحد و خاتمه دادن به شکنجه در دنیا معطوف کرد. با داشتن نزدیک به ۲ میلیون عضو در سال ۲۰۰۵ این سازمان به فعالیت‌های خود در زمینه زندانیان عقیدتی ادامه می‌داد. در سال ۲۰۰۷ کمیتهٔ اجرایی این سازمان تصمیم به حمایت از مسئلهٔ سقط جنین زنان در مواردی که محدودیت‌هایی در بارداری زنان به‌دلیل تجاوز٫ خشونت و نزدیکی کردن با اقوام و در زمانی که بارداری برای زندگی زن خطر مرگ دارد را گرفت.