معنی کلمه ناصر خسرو قبادیانی در دانشنامه آزاد فارسی
ناصر خسرو قُبادیانی (قبادیان ۳۹۴ـ بدخشان ۴۸۱ق)
(ملقب به: حجت، شاعر) متألۀ اسماعیلی و جهانگرد ایرانی. در جوانی به دستگاه دیوانی محمود غزنوی پیوست. با افولِ قدرتِ غزنویان به خراسان رفت تا مگر در دستگاه سلجوقیان سِمتی یابد، اما موفق نشد و به مروالرود رفت. او که تا این زمان همۀ عمر را به عیش و باده نوشی و خوش باشی گذرانده بود، در جمادی الاخری ۴۳۷ق، به گفتۀ خودش، خوابی دید و چنان برآشفت که یکسره از خدمات دیوانی کناره گرفت و راهی حجاز شد. سفرش هفت سال به درازا کشید که شش سال آن را در خدمت مستنصر بالله، خلیفۀ فاطمی مصر، بود و به اسماعیلیه پیوست. پس از طی مدارج فرقه ای، مقام حجت یافت و برای ترویج فرقه به خراسان بزرگ بازگشت. دعوت خود را از بلخ آغاز کرد (۴۴۴ق)، اما به زودی ناچار شد به نیشابور و مازندران و سرانجام یمگان (یا: درۀ یمگان) رود و سال های پایانی عمر خود را با حمایت امیرعلی بن اسد، امیر اسماعیلی بدخشان، در این شهر در آرامش سپری کند. ناصرخسرو از بزرگ ترین قصیده سرایان زبان فارسی است. در نثر نیز به قوّت شعر خوش درخشیده است. از آثارش: دیوان (۱۳۵۳ش)؛ جامع الحکمتین (۱۳۳۲ش)؛ خوان الاخوان (۱۳۳۸ش)؛ زادالمسافرین (۱۳۳۸ش)؛ وجه دین (۱۳۶۵ش)؛ سفرنامه (۱۳۳۵ش)؛ گشایش و رهایش (۱۳۲۸ش). از آثاری که اخیراً دربارۀ ناصر خسرو نوشته شده، کتاب لعل بدخشان نوشته آلیس هانزبرگر است که مؤلف این عنوان را با توجه به اقامت طولانی ناصر خسرو در بدخشان و شهرت لعل آن ناحیه انتخاب کرده است.