ناسالمی

معنی کلمه ناسالمی در لغت نامه دهخدا

ناسالمی. [ ل ِ ] ( حامص مرکب ) بیماری. مرض. ناسلامتی. سالم نبودن. سرحال نبودن. || ناسازگاری. ناسازواری. عدم اعتدال. || آلودگی. زیان بخشی : ناسالمی هوا، ناسالمی آب.

معنی کلمه ناسالمی در ویکی واژه

تغییرات نامطلوب شرایط آب یا خاک براثر عوامل یا موادی که آن را غیرقابل‌مصرف کند.

جملاتی از کاربرد کلمه ناسالمی

«مردان انقلاب فرانسه اکثراً از انتقام جمعیت در امان نمانده، جان باختند. چهار ماه پس از اعدام دانتون و یارانش، روبسپیر نیز به دستور هواداران خود در یک شب بارانی به گیوتین سپرده شد (یعنی در دومین سال جمهوری). یکسال بعد قانون اساسی سال اول تغییر یافته، قانون اساسی سال سوم وضع گردید، کنوانسیون منحل شد و حکومت پنج نفره هیئت مدیره بر سر کار آمد، و سر انجام جمهوری که با خون ریزی و وحشت و ترور اداره می‌شد پس از عمر کوتاهش بوسیله کودتایی از بین رفت و امپراتوری مستبد ناپلئون بر سر کار آمد. در طی یک قرن چهار انقلاب صورت گرفت، لیکن هرگز آمال مردم به دلیل روابط و جو ناسالمی که دست اندر کاران حکومت فرانسه گرفتار آن بودند تحقق نیافت.»