میهنه

میهنه

معنی کلمه میهنه در لغت نامه دهخدا

میهنه. [ ن َ ] ( اِخ ) قریه ای است از قراء خاوران و آن مرکز خاوران بوده و در حاشیه بیابان مرو میان سرخس و ابیورد خراسان قرار داشته و نسبت بدان میهنی باشد و از آنجاست ابوسعید فضل اﷲبن ابی الخیر معروف به ابوسعید ابوالخیر و آن را مَهنَه نیز نامند.( یادداشت مؤلف ). شهرکی است [ به خراسان ] از حدود باورد و اندر میان بیابان نهاده. ( حدود العالم ) : چون به خراسان رسیدند در میهنه در منزل خواجه مؤید که از نوافل شیخ ابوسعید ابوالخیر است نزول فرموده بودند. ( انیس الطالبین ص 105 ). به طرف کاروانسرای میهنه رفتند... توجه به خواجه مؤید نمودند و فرمودند که امروز در شهر شما دوستی از دوستان حق آمده است. ( انیس الطالبین ص 105 ). رجوع به معجم البلدان شود.

معنی کلمه میهنه در فرهنگ فارسی

قریه ایست از قرائ خاوران و آن مرکز خاوران بوده و در حاشیه بیابان مرو میان سرخس و ابیورد خراسان قرار داشته و نسبت بدان میهنی باشد و از آنجاست ابو سعید فضل الله بن ابی الخیر

معنی کلمه میهنه در دانشنامه عمومی

مهنه ( مهنۀ خاوران ) یا میهنه، زادگاه و محل دفن ابوسعید ابوالخیر عارف نامدار سدۀ چهارم و پنجم قمری، ناحیه ای میان سرخس و ابیورد، اکنون در شهرستان قهقهه واقع در استان آخال در خاک کشور ترکمنستان در ۱۳۰ کیلومتری جنوب شرقی عشق آباد، مقابل چهچهه ( شهرستان کلات ) در خاک ایران است. آرامگاه ابوسعید ابوالخیر در ۵ کیلومتری شمال این شهرک قرار دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه میهنه

انوری از مردم روستای بادنه (بدنه) ابیورد و پدرش از کارگزاران درباری و به گفته‌ای سرپرست میهنه بود. او برای پسر خود میراث فراوانی به جا گذاشت که انوری همه را صرف خوش‌گذرانی و عیاشی کرد و پس از مدتی از فرط تهی‌دستی، ناچار به شاعری در دربار شاهان شد.
این جمله عبادت گاههای شیخ بوده است که چون در میهنه بودی بیشتر درین مواضع بودی و اینجا قرار گرفتی، و بسیار مواضع دیگر هست که اگر ذکر آن کرده شود، دراز گردد و در ذکر آن فایده بیش ازین نبود کی اگر کسی را خدای توفیق دهد و بدینجای رسد، زیارت کند و داند کی این مواضع قدمگاه این بزرگوار عصر ویگانۀ جهان بوده است.