میهمان خانه

معنی کلمه میهمان خانه در لغت نامه دهخدا

میهمان خانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) مهمانخانه. مهمانسرا. مهمانسرای. میهمانسرا. میهمانسرای. مسافرخانه. مضیف. ( یادداشت مؤلف ) :
یکی میهمان خانه برخاسته ست
تو مهمان جهان خوان آراسته ست.اسدی.میهمان خانه ای مهیا داشت
کز ثری روی در ثریا داشت.نظامی.ز بی وثاقی وبی خانگی همی باشم
گهی به مسجد و گاهی به میهمان خانه.اثیرالدین اومانی.و رجوع به مهمانخانه شود.

جملاتی از کاربرد کلمه میهمان خانه

از آن جوان و حالش پرسیدم: گفتندم که عاشق دخترکی است که تو میهمان خانه ی ایشانی و سال هاست از او به حجاب اندر است.