معنی کلمه میمونه در لغت نامه دهخدا
میمونة. [ م َ مو ن َ ] ( اِخ ) بنت الحارث بن حزن الهلالیه. آخرین زنی است که با حضرت رسول ازدواج کرد و مرگ وی نیز پس ازمرگ بقیه زنهای آن حضرت دررسید. قبل از هجرت در مکه با حضرت محمد ( ص ) بیعت کرد و بدین اسلام درآمد در ابتدای زندگی نامش «سرة» بود و بعداً میمونه نامیده شد. قبل از ازدواج با پیغمبر اکرم زن ابی رهم بن عبدالعزی العامری بود و پس از مرگ وی در سال 7 هَ. ق. به ازدواج حضرت محمد ( ص ) درآمد. و از پیامبر اسلام 76 حدیث روایت کرده است. 80 سال زندگی کرد و تاریخ مرگش سال 51 هَ. ق. میباشد و در ناحیه ای به نام «سرف » که نزدیک مکه است مدفون گردید. ( اعلام زرکلی ج 8 ص 302 ).
میمونة. [ م َ مو ن َ ] ( اِخ ) بنت علی بن ابیطالب ( ع ). ( از تاریخ گزیده چ نوائی ص 198 ) ( از یادداشت مؤلف ).
میمونه. [ م َ مو / م ِ مو ن َ / ن ِ ] ( از ع ، ص ) میمونة. رجوع به میمونة شود. || ( اِ ) نام فنی از کشتی. ( آنندراج ) ( غیاث ) :
غیر برگشت فغان زین سگک وارونه
فیل زور است مبارک بود این میمونه.( مثنوی گل کشتی ).
میمونه. [ م َ مو ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان رستاق بخش اشکذر شهرستان یزد، واقع در 25هزارگزی شمال اشکذر با 835 تن سکنه. آب آن از قنات ومحصولش غلات است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).