معنی کلمه میمه در لغت نامه دهخدا
میمه. [ م ِ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه بخش نوبران شهرستان ساوه ، واقع در 6هزارگزی شمال نوبران با 273 تن سکنه. آب آن از رودخانه مراغه و راه آن ماشین رو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
میمه. [ م ِ م َ ] ( اِخ ) نام یکی از بخش های شهرستان کاشان ، واقع در باختر آن در طول و طرفین شوسه تهران به اصفهان هوای آن سردسیر و آب آن از قنوات و محصول عمده آن غلات و لبنیات است. این بخش از دو دهستان به نام مرکزی و جوشقان تشکیل شده و دارای 22 آبادی و حدود 17 هزار تن سکنه است. و دیه های مهم آن : میمه ، وزوان ، ونداده ، ازان ، زیادآباد است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).
میمه. [ م ِ م َ ] ( اِخ ) قصبه ای است مرکز بخش میمه تابع شهرستان کاشان با 2300 تن سکنه ، واقع در 100هزارگزی اصفهان و 316هزارگزی تهران سر راه شوسه تهران - اصفهان. مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است : طول 51 درجه و 50 دقیقه - عرض 33 درجه و 26 دقیقه و 30 ثانیه. ارتفاع 2012 گز. همه ادارات و حدود 30 باب دکان و پمپ بنزین و قلعه خرابه ای از آثار قدیم دارد. در فصل زمستان عده ای از مردم برای کارگری به تهران می روند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ). نام قریه ای از مضافات اصفهان واقع در بلوک جوشقان. ( ناظم الاطباء ).