میشم

معنی کلمه میشم در لغت نامه دهخدا

میشم. [ م َ ش َ ] ( اِ ) چیزی است که در نوعی از سنبل باشد عطاران او را ردقه گویندو آن زهری است که در یک ساعت بکشد و بعضی گویند میوه درختی است که لون او سیاه و کریه بود. خسکی گوید دانه ای است که از یمن به اطراف برند و اهل یمن و حجاز او را در عطرها و بویهای خوش بکار برند. اهل حرمین آن عطر را که میشم در او باشد بشناسند. رازی و ابن ماسه گویند میشم دانه ای است شبیه بطم ، رنگ او به زردی مایل بود و خوشبوی باشد و نیز گویند آن دانه ای است به قدر فلفل و به رنگ اوست الا آنکه میشم را زودتر از فلفل توان شکست و از میان او مغزی بیرون آید سفیدرنگ و خوشبوی. ( از ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی ).

معنی کلمه میشم در فرهنگ فارسی

چیزی است که در نوعی از سنبل باشد عطاران او را ردقه گویند و آن زهری است که در یک ساعت بکشد

جملاتی از کاربرد کلمه میشم

او در فیلم‌های دختری با چشم غیرمسلح، نویسنده بد و من با تو ذوب میشم نیز بازی کرده‌است.
نه‌کی قربان‌کنم خویشت همان قربان‌کنم میشت از این معنی که در پیشت کم از میشم به نادانی
او همچنین در فیلم‌های بچه‌های جاسوس ۴، اوضاع خیلی بد، هیئت منصفه فراری، تاج فرشته‌ها، دکتر جکیل و خانم هاید، اجناس، یک تابستان دیوانه، گراس پوینت بلنک، من با تو ذوب میشم و موسیقی از اتاقی دیگر بازی کرده‌است.