میسرت

معنی کلمه میسرت در لغت نامه دهخدا

میسرت. [ م َ س َ رَ ] ( ع اِ ) رجوع به میسرة و میسره شود.
میسرة. [ م َ س َ رَ ] ( ع اِ ) سوی دست چپ ، خلاف میمنة. ( ناظم الاطباء ). سوی چپ. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). دست چپ. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). خلاف میمنة. ( از اقرب الموارد ). سمت چپ. سوی دست چپ. یسر. میسره. مقابل میمنه. ( یادداشت مؤلف ).
میسرة. [ م َ س َ / س ِ / س ُ رَ ] ( ع اِمص ) آسانی و سهولت. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). آسانی. ( آنندراج ). || فراخی. ( منتهی الارب ). فراخ دستی. ( دهار ). || توانگری. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). توانگری و ثروت. ( ناظم الاطباء ). توانگری.( مهذب الاسماء ) ( ترجمان القرآن جرجانی ص 97 ) ( آنندراج )( دهار ) ( منتهی الارب ). ثروتمندی. ( یادداشت مؤلف ).

جملاتی از کاربرد کلمه میسرت

ای به امید وصل او بر زده دست و آستین این نشود میسرت جز که به پاکدامنی
در آمدن ز در دوست سیف فرغانی میسرت نشود تا ز خود برون نایی
دل رهبر و بخت یاورت باد کام دو جهان میسرت باد
وصال دوست به جان گر میسرت گردد بخر که دیر به دست اوفتد چنین ارزان
اگر میسرت این عیش میشود خوش باش وگرنه حسرت و افسوس می ندارد سود
هرچه خواهی میسرت باشد وآنچه جویی برابرت باشد
طاعت ظاهر ار ترا نبوَد گنج باطن میسرت نشود
تو پارسایی و رندی به هم کنی سعدی میسرت نشود مست باش یا مستور
در دو حرف این میسرت گردد اگر از حرف خود شوی بیزار