میرکی

معنی کلمه میرکی در لغت نامه دهخدا

میرکی. [ رَ ] ( اِخ ) ملامیرک خان از شاعران قرن دهم و یازدهم ایران و در اصل از بلخ بوده ، ولی با مهاجرت به اصفهان مورد توجه شاه عباس قرار گرفته است. در اواخر عمر به وسواسی دچار شده بود که هر روز در حوض می رفت و غسل می کرد و در سال 1016 هَ. ق. در هوای سرد زمستانی برای غسل داخل آب حوض شد و از شدت سرما درگذشت ! بیت زیر از اوست :
ز دیده قطره ٔخون از جگر برآورده
بدیدن تو دل از دیده سربرآورده.( از قاموس الاعلام ترکی ).و رجوع به فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود.
میرکی. [ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج ، واقع در 36هزارگزی شمال خاوری سنندج با 790 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

معنی کلمه میرکی در فرهنگ فارسی

شمال خاوری سنندج واقع است جلگه و سردسیر است و ۷۹٠ تن سکنه دارد . محصولش غلات و لبنیات است و صنایع دستی زنان آن قالیچه گلیم و جاجیم بافی است . ده دهستان استر آباد رستاق بخش مرکزی شهرستان گرگان استان دوم . در ۲۲
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج واقع در ۳۶ هزار گزی شمال خاوری سنندج

جملاتی از کاربرد کلمه میرکی

سه طایفه عمده در این روستا عبارتند از طایفه زندی، طایفه میرکی و طایفه بگه‌جانی. ریشه‌هایی تاریخی این طایفه‌ها به علت کمبود منابع روشن و واضح نیست. اما علی‌اکبر وقایع نگار کردستانی در کتاب خود «عشایر و ایلات و طوایف کرد» که به کوشش محمد رئوف توکلی تصحیح و چاپ شده است در صفحات ۵۰–۵۲ کتاب مذکور در مورد شرح حال طایفه زندیه چنین می‌نویسد که حسن علی خان حاکم کردستان به جهت کمک به مهرعلی خان ولاشجردی سپاهی تدارک می‌بیند و به منظور جنگ به طایفه زندیه راهی دیار مهر علی خان می‌شود.