میراث دار. ( نف مرکب )میراث دارنده. ارث بر. میراث خوار. وارث : شنیدم ز میراث دار محمد سخنهای چون انگبین محمد.ناصرخسرو.و رجوع به میراث خوار شود.
معنی کلمه میراث دار در فرهنگ فارسی
میراث دارنده ارث بر میراث خوار وارث
جملاتی از کاربرد کلمه میراث دار
رساله «فن شعر» مربوط به اواخر عمر مؤلف است و به همین دلیل علیالقاعده باید اختلافی اساسی با تعالیم افلاطون داشته باشد. گفتهاند که شاعران، نخستین قربانیان آرمانشهر افلاطون بودهاند. او این گروه را به این دلیل که با زندگی فلسفی و عقلانی نسبتی ندارند از مدینه خود طرد کردهاست. اما میراث دار او، ارسطو، با نپذیرفتن آموزه اساسی حکمت افلاطونی (مثل) میان زیبایی و اخلاق، تمایز نهاد و این هر دو ارزش را دارای جایگاهی جدا در معرفت بشری دانست.
گرجیهایی که از این واقعه جان سالم به در بردند در نواحی متعدد متفرق شده و زندگی نوینی را در روستاهای اطراف پایهگذاری کردند، اما فریدونشهر مرکزیت خود را به عنوان میراث دار فرهنگ و زبان گرجی برای همیشه حفظ کرد. روستاهایی که گرجیان بدانجا رفته و زندگی جدید را بنا نهادند عبارتند از: روستاهای شعبهٔ جنوبی منطقهٔ فریدن، شامل: چغیورت، سیبک و نهضتآباد.
خواستگاه بوجینکان:سوک ماساکی هاتسومی ادعای نافرجام خویش جهت میراث دار بودن نینجا را رها کرده و برای تدریس فنون خود این سازمان (بوجینکان) را تاسیس نموده است.
بخش فوتبال زنان این باشگاه در سال ۲۰۱۴ تأسیس شد. این تیم میراث دار باشگاه فوتبال افسیآر ۲۰۰۱ دویسبورگ است که یکسال پیش از آن و در سال ۲۰۱۳ ورشکسته شد. آنها در بوندسلیگای ۲ زنان بازی میکردند و با قهرمانی در فصل ۱۶–۲۰۱۵ توانستند به بوندسلیگای ۱ بازگردند.
علیرغم اینکه طبیعتاً ادواردو، به عنوان تنها پسر جیانی آنیلی، وارث ثروت خانواده آنیلی به حساب میآمد، اما پدرش، جیووانی آلبرتو آنیلی (پسر عموی ادواردو) را به عنوان میراث دار مجموعه فیات اعلام کرد، و تنها بخشی که به ادواردو واگذار شد، مدیریت باشگاه یوونتوس در یک بازه زمانی کوتاه در سال ۱۹۸۶ بود؛ ولی با مرگ جیووانی آلبرتو در سال ۱۹۹۷ میلادی باز ناگزیر این ادواردو بود که به عنوان صاحب این ارثیه معرفی میشد.
نیشیدا نیز، که میراث دار سنت بودیسم است، مسئله عدم را در کانون توجه قرار میدهد. عدمِ نیشیدایی تا حد زیادی رنگ و بوی عرفانی-بودیستی دارد. به عقیده او عدم بنیاد همه چیز است. عدم نیشیدایی وجهی انضمامی و این جهانی دارد، اما در عین حال ورای موجودات است. عدم از این لحاظ تعین بخش هستی است.
بیرندرا پس از مرگ پدرش پادشاه ماهندرا، در ۳۱ ژانویه ۱۹۷۲ و در سن ۲۷ سالگی، به سلطنت نپال رسید. در هنگام سلطنت ، وی در واقع یک پادشاه مطلق، زیرا او میراث دار کشوری بود که احزاب سیاسی در آن ممنوع بودند و از طریق سیستم شوراهای محلی و منطقه ای معروف به پنچایات حکومت میکرد. بیرندرا از این ادعا که او یک حاکم مستبدی است، ابراز نارضایتی کرد و اظهار داشت که وی بر دموکراسی ای که نمایندگان مجلس بهطور غیرمستقیم انتخاب میشوند، ریاست میکند. اولین سفرهای او به خارج از کشور به عنوان پادشاه در اکتبر ۱۹۷۳ به هند و دو ماه بعد به چین انجام شد زیرا معتقد بود که نپال که بین دو قدرت آسیایی قرار دارد، باید روابط خوبی با هر دو داشته باشد.