میرابی

معنی کلمه میرابی در لغت نامه دهخدا

میرابی. ( حامص مرکب ) شغل و پیشه میراب. عمل میراب. عمل مباشرت و نظارت بر تقسیم آب :
خضر نتواند به آب زندگی از ما خرید
منصب میرابی سرچشمه آئینه را.میرزاصائب.رجوع به میراب شود. || ( اِ مرکب ) حقی که به جهت تقسیم آب به میرابها دهند.
میرابی. ( اِخ ) دهی است از دهستان رودخانه بخش میناب شهرستان بندرعباس ، واقع در 95هزارگزی شمال میناب با 200 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

معنی کلمه میرابی در فرهنگ فارسی

۱-عمل و شغل میراب ۲- حقی که بجهت تقسیم آب بمیرابها دهند . ۳ - دایره میاه .
دهی است از دهستان رودخسانه بخش میناب شهرستان بندرعباس

جملاتی از کاربرد کلمه میرابی

گریه ما را گر میرابی گلشن دهند عاجز آید نوبهار از غنچه ویران ساختن
تقی خان شیرازی فرزند حاجی محمد علی مستوفی شیرازی، پدرش در اواخر دولت صفویه از مقام میرابی به استیقای دیوانی سرافراز گردید، در آغاز استیلای افغانان بر ایران میرزا محمد علی توسط زیردستان خویش کشته شد و اموالش به یغما رفت. پس از روی کار آمدن نادر میرزا، محمد تقی که از احوال آن روزها جان سالم به در برده بود به خدمت نادر پیوست. از آنجا که پس از روی کار آمدن نادر، تقی خان مورد توجه وی قرار گرفت و به فرمانداری فارس منصوب شد و در جنگ با سلطان عمان نیز نقش مهمی داشت. به خاطر اینکه وی در زمان لشکرکشی نادر به هندوستان با ولیعهد - رضاقلی میرزا - رابطه خوبی نداشت و برخی وی را در برانگیختن دشمنی نادر نسبت به پسرش دخیل می‌دانند.
می توان بخت برومند به خون خوردن یافت که ز میرابی شمشیر، علم سبز شود
تو میرابی که بر جو حکم داری به جو اندرنگنجد جان که دریاست
خضر نتواند به آب زندگی از ما خرید منصب میرابی سرچشمه آیینه را