معنی کلمه میدانگه در لغت نامه دهخدا
عابدان نعره برآرند به میدانگه از آنک
نعره شیردلان در صف هیجا شنوند.خاقانی.کعبه را نام به میدانگه عام عرفات
حجره خاص جهان داوردارا شنوند.خاقانی.بالای هفت خیمه پیروزه دان ز قدر
میدانگهی که هست در آن عسکر سخاش.خاقانی. || میدان چوگان بازی و اسب سواری :
فراش صدرش هر شهی بهر چنین میدانگهی
چرخ از مه نو هر مهی چوگان نو پرداخته.خاقانی.