میدان سر

معنی کلمه میدان سر در لغت نامه دهخدا

میدان سر. [ م ِ س َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بالا تجن بخش مرکزی شهرستان شاهی ، واقع در 8هزارگزی جنوب باختری شاهی با 370 تن جمعیت. آب آن از نهر هتکه رودخانه تالا و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).

معنی کلمه میدان سر در فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان بالاتجن بخش مرکزی شهرستان شاهی

جملاتی از کاربرد کلمه میدان سر

فروتن شو به قصد سربلندی‌ها که از عزت درین میدان سر افتادگی بر آسمان بینی
تو زیب محفل و من بینمت که در میدان سر زمانه بفتراک بسته میرانی
به میدان سر شهسوار‌ان بود به مستی به از هوشیار‌ان بود
تن فرزند زهرا بی‌کفن در عرصه میدان سر چون ماه تابانش به نوک نیزه عداوان
ز آزار دل سرگشتگان بگذر که این خجلت ز میدان سر به پیش افکنده بیرون برد چوگان را
درآمد عقل در میدان سر انگشت در دندان که بر سرمست و با حیران چه برخوانیم الهاکم
گریزان دیگری رفتی ز میدان سر از پا پیشتر چون گوی چوگان
درآمد عقل در میدان سر انگشت در دندان که با سرمست و با حیران چه گفتم من که الهاکم
بستان از سر میدان سر مردان جویند بخدنک از بن پیکان سر نیکان طلبند
هله خواجه خاک او شو چو سوار شد به میدان سر اسب را مگردان که تو سر نه‌ای تو سنبی