میاور. [ وَ ] ( اِخ ) نام شهری نزدیک چین که خوبان از آنجا خیزند از غلامان و کنیزکان. ( لغت فرس اسدی نسخه خطی کتابخانه نخجوانی ) : ای حورفش بتی که چو بینند روی تو گویند خوب رویان ماه میاوری.خسروی.|| گویند بتخانه ای است. ( لغت فرس اسدی ).
معنی کلمه میاور در فرهنگ فارسی
نام شهری نزدیک چین که خوبان از آنجا خیزند از غلامان و کنیزکان .
جملاتی از کاربرد کلمه میاور
به من بر سپاسی نه و بازگرد دل شاه ایران میاور به درد
خشک ماند درخت گل برجای گر بگویی دگر میاور گل
به جمهور گفتا و ترکش بشیب ز مضراب در دل میاور نهیب
شتاب آن زمان باز دان از درنگ مشو ایمن و سر میاور به تنگ
تا خون دل توان خورد، ای تشنهٔ کرامت نزدیک لب میاور آب زلال مردم
به مردم اگر شکوهای کردم از تو میاور به رویم که آزرده بودم
ای شیخ مرا سبحه و سجاده میاور در دست مگر ساغر و پیمانه نداری
سراندر دام این عالم میاور وگرنه خون تو در گردن تست
رفیق ! از وصل جانانم مده یاد میاور همچو نی بازم به فریاد
چو خیری کردهٔ بزیان میاور خلل در کعبهٔ ایمان میاور