میان تنگ

معنی کلمه میان تنگ در لغت نامه دهخدا

میان تنگ. [ ت َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در 42هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد با 170 تن سکنه. آب آن از رودخانه راوند و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
میان تنگ. [ ت َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش اوکو از شهرستان ایلام ، واقع در 3هزارگزی جنوب قلعه دره با 230 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
میان تنگ. [ ت َ ] ( اِخ ) نام یکی از پاسگاههای مرزبانی و گمرک در بخش سومار شهرستان قصرشیرین ، واقع در 75 هزارگزی جنوب باختری سومار کنار رودخانه کنگیر. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

معنی کلمه میان تنگ در فرهنگ فارسی

نام یکی از پاسگاههای مرزبانی و گمرک در بخش سومار شهرستان قصرشیرین .

جملاتی از کاربرد کلمه میان تنگ

تا میان تنگ نه بستی پی خون ریختنم نشد آگه دل سرگشته زسر کمرت
تپه میان تنگ مربوط به عصر مس و سنگ - مفرغ است و در شهرستان دالاهو، بخش مرکز ی، دهستان حومه، ۶۵۰ متری جنوب غرب روستای میان تنگ واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۸۶ با شمارهٔ ثبت ۲۲۴۵۴ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
کمر ترکش اندر میان تنگ بست تو گفتی مگر کوه فولاد رست
طایفه خُداداد: این طایفه از سه تیره عبدالحسین، علی کرم و علی قدم تشکیل شده و در روستای میان تنگ و محله داراب آباد از توابع ارکواز ملکشاهی سکونت دارند. خانواده‌های کرمی، قدمی، اکرامی نسب، هدایت زادگان، تاند، حسینی، حسینی راد، ذوالفقاری، عبدی، سعادتی، ترکجوش، گرامیان، گرامی زاده، صارمی نژاد، مجیدیان، مجیدی زاده، صدیقی فر و صدیقی زاده از این طایفه می‌باشند. محمد میرزایی، صید عبدی و محمد حسن کرمی فرزندان عبدالحسین از جنگجویان ملکشاهی در قیام رنو، کدخدا قیصر قدمی، کدخدا حسین کرمی، کدخدا ملک حسین حسینی و سیدمجید مجیدیان از سادات ایل ملکشاهی از این طایفه می‌باشند.
بگفت و بمالید رخ بر زمین میان تنگ بربست بر رزم و کین
تپه رشید مربوط به عصر مس و سنگ - دوره اشکانیان - دوره ساسانیان است و در شهرستان دالاهو، بخش مرکزی، دهستان حومه کرند، ۷۰۰ متری جنوب غرب روستای میان تنگ واقع شده و این اثر در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۸۵ با شمارهٔ ثبت ۱۷۵۶۵ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
سواری پدید آمد از سنگلاخ میان تنگ و سر گرد و سینه فراخ
کیانی کمر بر میان تنگ کرد بتندی سوی دشمن آهنگ کرد
دور باش شرم اگر حایل نگردد در میان تنگ بر بلبل شود از جوش گل جا در قفس
جهاندار داند که ما خود کییم میان تنگ بسته ز بهر چییم
بسته میان تنگ و روز و شب بگشاده به رغم عشق از دو دیده بسته دو جیحون
سرو را کار ببندد چو میان تنگ ببندی روح را دل بگشاید چو تو برقع بگشایی
از آهنش نیزه و وز آهن سپر میان تنگ و پیلش درآید ببر