میار

معنی کلمه میار در لغت نامه دهخدا

میار. [ م َی ْ یا ] ( ع ص ) خواربارآور و غله کش از جایی به جایی. ( منتهی الارب ، ماده م ی ر ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
میار. [ م ُی ْ یا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مائر. ( منتهی الارب ). و رجوع به مائر شود.

معنی کلمه میار در فرهنگ فارسی

جمع مائر

جملاتی از کاربرد کلمه میار

جعفر قلی خان خلابر تنکابنی با ورود به منطقهٔ کلارستاق بنای ناسازگاری و تکالیف شاق بر آنها داشت. این واقعه موجب اعتراض مردم کلارستاق گردید که در راس آن آقا خان میار کلارستاقی قرار داشت. در این میار آقاخان میار توانست با حمایت اهالی کلارستاق و کجور مقر جعفر قلی خان خلعتبری را مورد حمله قرار داده و موفق شد او را شکست دهد و جعفر قلی خان تنکابنی پس از این شکست به خرم‌آباد مرکز تنکابن فرار نمود و در نهایت فتحعلی شاه قاجار فرمان حکومت کلارستاق به نام آقا بزرگ میار کلارستاقی زد.
وجه تسمیه این روستا به این دلیل است که نخلستان به نام سرجنگان در نزدیکی روستا بوده‌است و همچنین برخی به این روستا روستای میار جلان یا سران جاگاه می‌شناسند که افراد صلح جو و ریش سفیدان این منطقه در این روستا ساکن بوده‌اند.
از مهره گردون نکشید آن که ستم ذکرش به زبان میار و وصفش به رقم
بیرحمی است پیشه دوران واز توهم رسم دگر میار بدوران خویشتن
او هدایت دهد تو جهد بکن کار کن کار و بر میار سخن
در جریان مبارزات حزب جنگل با حزب توده در سال ۱۳۲۵ در واقعهٔ کریم آباد عزیزالله خان میار که فرماندهی مبارزات را بر عهده داشت با شلیک گلوله مجروح گشت.
سهل است گو ز پایِ من این خار بر میار آه ار برآید از رخِ آن گل عذار خار
در این میان به علت گرایش برخی از اعضای دولت به کمونیست و حزب توده باعث گشت شکایات حزب جنگل راه به جایی نبرد و افکار عمومی به شدت علیه حزب جنگل جبهه گرفتند؛ بنابراین عزیزالله خان میار و کاظم خان زال زر به محمدرضا شاه نامه نوشتند و ژاندارمری کل کشور دستور خلع سلاح حزب توده را نمود.
لاف از هنر میار که بر مرکب هنر جای عنان منم محل پاردم تویی
عزیزالله خان میار می‌گوید روزی دیدم حزب توده عده ای از مالکین (بومیان کلارستاق) را گرفتند و با گذاشتن پوست هندوانه بر سر آنها بدترین رفتار را با آنها می‌کردند.
زنهار سر ز گوشه عزلت برون میار خون می خورد چو تیغ برون از نیام شد
فانی بره فقر درا نکته مگر بیش گر مرد رهی بیش میار این همه فن‌ها
می میار که درد سر و خمار آرد از آن می آرد که هوش آرد و خمار برد
گلم میار خدا را تو باغبان عنایت خزان ما زبهار تو کی رسد بنهایت
ای آینه عیوب مثالم به رو میار بگذار تا عرق ته آبم نهان کند
در دوران پهلوی اول گروهی از مردم شرق گیلان و شرق مازندران به ویژه از شهرهای لنگرود و آمل برای کار زراعت و همچین کار در کارخانه حریربافی به شهر چالوس مهاجرت نمودند به گفتهٔ عزیزالله خان میار (حاکم کلارستاق) پس از اینکه روس‌ها تمام نواحی شمال ایران را تصرف نمود تمام زارعین و کارگران گیلانی و تعداد کمی از طبقات بومی کلارستاق عضو حزب توده شدند و روس‌ها هم به آنها کمک می‌کردند.