می گرفتن. [ م َ / م ِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) باده خوردن. شراب نوشیدن. می زدن : روزی بس خرم است می گیر از بامداد هیچ بهانه نماند ایزد کام تو داد.منوچهری.نه نه می نگیرم که میگون سرشکم که خود زین می کم بها می گریزم.خاقانی.
معنی کلمه می گرفتن در فرهنگ فارسی
باده خوردن شراب نوشیدن
جملاتی از کاربرد کلمه می گرفتن
ساغر می گرفتن و دادن مست کردن، بمستی افتادن
بر آن رویی که نتوان می گرفتن ترش بر روی ما تا کی گرفتن
۲- چوکلی این بازی با دوچوب یکی بزرگ ودیگری کوچک انجام میشد دو طرفه زمین بازی دوتا چاله کوچک می کندن بعد بازیکنان به دوگروه تقسیم می شدن هر کدام به یه سمت زمین قرار می گرفتن گروه اول چوب کوچک را روی چاله قرار میداد وبا قرار دادن چوب بزرگ زیر ان ضربه میزد تا چوب کوچک پرتاب شود چوب کوچک باید کنار گروه دوم قرار بگیرد در غیر این صورت باخت به حساب میآمد وباید مسافتی که تعین میشد (هو…)میکشیدند یعنی نفس خود را حبس میکردند از مبدأ تا مقصد این بازی بیشتر مخصوص پسران بود.