می کش

معنی کلمه می کش در لغت نامه دهخدا

می کش. [ م َ / م ِ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) می کشنده. می خوار. شرابخوار. باده خوار. می پرست. باده نوش. می گسار. که شرابخواری پیشه دارد. ( از یادداشت مؤلف ). شرابخوار. ( آنندراج ) :
عاشقان بوس و کنار و نیکوان ناز و عتاب
مطربان رود وسرود و می کشان خواب و خمار.فرخی.بلورین پیاله ز می لاله شد
کف می کش از لاله پرژاله شد.اسدی ( گرشاسب نامه ).

معنی کلمه می کش در فرهنگ فارسی

می کشنده می خوار شرابخوار

جملاتی از کاربرد کلمه می کش

بی جام همه می کش و بی باده همه مست از نظم نو آیین مغان رسم کهن شد
ای بر لب من نهاده مهری می کش تو به سوی خود مهارم
درد باید درد باید درد درد درد دل می کش که درد دل دواست
تا توانت هست می کش نازشان تا رسانی بر مدینه باز شان
عزمی متین کن ای پسر از عقل ناقص برشکن چون برشکستی همچو من بر دوش می کش چنگ را
نزاریا چه کنی هم چنین به زاریِ زار جفاش می کش و خوش می گری و خوش می نال
گر جان تو پر کینهٔ آن شهره طبیب است شو درد و بلا می کش و همواره همی نال
این غم که هست دانم هر دو ز تو برین دل می کش که ظالمی را خوش می کنی سزایی
جان داد به غم غالب خشنودی روحش را در بزم عزا می کش در نوحه غزلخوان شو
صبوری می کن و می ساز با غم ملامت می کش و می باش خاموش