می نمک

معنی کلمه می نمک در لغت نامه دهخدا

می نمک. [ م َ / م ِ ن َ م َ ] ( اِ مرکب ) در طبرستان حاصل شود و کیفیت تکون وی آن است که به لب های طغارهای شراب جمع شود شبیه نمک و در قعر قرابه ها بنشیند و مقدار دو استار از وی اسهال صفراوی آورد و اگر صفرا نباشد تا بدفع او مشغول شود در معده هضم شود مضرتی نرساند و در لون او سرخی دیدم شبیه به سرخی که در دردی شراب بود و گویند که چون شراب غوره را در شیشه ها کنند بتدریج در قعر آن می نمک بنشیند. ( ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی ). میمنک. رجوع به میمنک شود.

معنی کلمه می نمک در فرهنگ فارسی

در طبرستان حاصل شود و کیفیت تکون وی آنست که به لب های طغارهای شراب جمع شود شبیه نمک و در قعر قرابه ها بنشیند

جملاتی از کاربرد کلمه می نمک

باده کو تا به من آن تلخ زبان رام شود؟ تلخی می نمک تلخی بادام شود