می خورده. [ م َ / م ِ خوَرْ / خُرْ / دَ / دِ ] ( نف مرکب ) شراب خورده. باده خواره. می نوشیده. که شراب خورده باشد. مست و مخمور و می زده : به دیده چو قار و به رخ چون بهار چو می خورده ای چشم او پرخمار.فردوسی.ایا می خورده غفلت کنون مستی و بیهوشی خمار ار زین کند فردا کمال خویش نقصانی.سنائی ( دیوان چ مدرس رضوی ص 674 ).و رجوع به می خوردن و می خواره شود.
معنی کلمه می خورده در فرهنگ فارسی
شراب خورده می نوشیده مست و مخمور و می زده
جملاتی از کاربرد کلمه می خورده
آه از دل آن مست که می خورده باغیار ساغر بسر یار وفا دار شکسته
ترسم از رشک در میکده ها دربندند گر از آن شیشه که می خورده ام اقرار کنم
عید است و ساقی با قدح سرمست و خمار آمده می خورده و سرخوش شده در شهر و بازار آمده
چو مه رویی که شب می خورده باشد همه شب خواب خوش ناکرده باشد
حرام بر من و بر هر که بی تو می خورده ست بر آن که خورد حلالش حرام کی کرده ست
شبِ دوش، با دوست می خورده ام بگو نوش، کز دست وی خورده ام
چه می خورده است چشم نیمخوابش که او مست است وهشیاران خرابش
نمی دانم کجا می خورده است آن شوخ بی پروا که شرم آلود می ریزد عرق ازچهره آلش
در خانه خویش خواهمت بی زحمت می خورده صبوحی زده مست افتاده
باشد مدام مستی رندان ز جام می جامی نه جام دیده نه می خورده مست توست