مگسان

معنی کلمه مگسان در لغت نامه دهخدا

مگسان. [ م َ گ َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان برده بره است که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد واقع است و 220 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

جملاتی از کاربرد کلمه مگسان

زان دم که به پیمانه لبش چاشنیی ریخت جانها مگسان لب پیمانه اویند
وان بوالهوسان که گرد من بودند هم چون مگسان پریده از خوانم
آستان در تو منزل شهبازان است مگسان را چه محل بر سر کویت پرواز
سختم آید عجب از لعل لب چون شکرت که چنین شهد نصیب مگسان می‌گردد
ای که نهی مرغ حرم نام من حسرت من بر مگسان خم است
لب شیرین تو خواهم که دهان خوش کند مگسان شکرت را عسل زنبوری
بمیر تشنه که پروانه از تعطش شمع چو سوخت بر مگسان شراب می‌چربد
مردم از بیم جان سکوت کنند مگسان مدح عنکبوت کنند
بعد از جنگ ایران و عراق به همراه تعدادی از اعضا روستای مگسان علیا به شهر بروجرد مهاجرت کردند و در بروجرد ساکن شدند. حاج رضا خان پیرزادی فردی مؤمن، باتقوا، خییر و انقلابی بود که توسط ساواک دستگیر و پس از شکنجه بسیار، بیمار شد و بعد از چند سال درگذشت.
ما وصل تو با بوالهوسان دوست نداریم نوش تو بجوش مگسان دوست نداریم
آن لب گرم از پافکند سر زنشم چند در شهد گرفتاری خود بس مگسان را
تپه مگسان شرقی و غربی مربوط به عصر مس - مفرغ- سده‌های میانه دوران‌های تاریخی پس از اسلام است و در شهرستان بروجرد، بخش اشترینان، دهستان بردسره، ۹۰۰ متری شمال غرب روستای مگسان علیا واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۸۵ با شمارهٔ ثبت ۱۸۱۶۷ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.