مکید. [ م َ ] ( ع مص ) بد سگالیدن. مکیدة. ( منتهی الارب ). کید. مکیدة. ( ناظم الاطباء ) : چونکه عاجز شد ز صد گونه مکید چون زنان او چادری بر سر کشید.مولوی ( مثنوی چ نیکلسن ج 6 ص 3824 ).نیست باطل هرچه یزدان آفرید از غضب وز حلم و از نصح و مکید.مولوی.و رجوع به مکیدة شود. مکید. [ م ُ ] ( ع ص ) کیدکننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) : چونکه یوسف سوی او می ننگرید خانه را پر نقش خود کرد آن مکید.مولوی.
معنی کلمه مکید در فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) حیله کردن دستان ساختن . ۲ - ( اسم ) حیله گری چاره گری : [ شیر را آزمودم و اندازه زور و قوت او معلوم کرد و رای و مکیدت او بدانست و در هر یک خللی تمام و ضعفی شایع دیدم . ] ( کلیله . مصحح مینوی .۸۹ ) جمع : مکاید کید کننده .
جملاتی از کاربرد کلمه مکید
کسی که لعل لبش نایب نگین سلیمان علی اکبرش از تشنگی مکید نگین را
طفل ریاحین مکید شیر ز پستان ابر بلبل شوریده دل شد به شبستان گل
چونک عاجز شد ز صد گونه مکید چون زنان او چادری بر سر کشید
این خون همی مکید زپستان بجای شیر وان همچنان که خرما خائید نوک خار
لب شادی مکید یک چندی عرفی اکنون لب دگر خاید
شیرین بود چنان سخنم کز نوشتنش باید مکید عمری چون شیرخوار دست
طفل صغیر مهد ولایت، ز جان مکید پیکان به جای شیر، ز پستان کربلا
آب لبش چشمه حیوان مکید عمر ابد رخت بکویش کشید
خینکالی (به گرجی: ხინკალი)، غذایی گرجی است. انواع مختلف خینکالی را در سراسر گرجستان میتوان یافت. خمیرهای خینکالی را با موادی از قارچ و پنیر گرفته تا گوشت ادویهزده، سبزی، پیاز و سیر پر میکنند و آن را در آب جوش میپزند. خینکالی را یا به تنهایی یا به همراه مقداری فلفل سیاه میخورند. گوشت داخل خینکالی را از قبل نمیپزند، به همین دلیل هنگام طبخ آب گوشت در داخل خمیر باقی میماند. به هنگام خوردن، با اولین گاز باید آب داخل خمیر را مکید و گرنه خینکالی وا میرود.
خط ظالم بس که لعل آبدارش را مکید در نظرها خشکتر از سنگ شد یکبارگی