مکناسی

معنی کلمه مکناسی در لغت نامه دهخدا

مکناسی. [ م ِ ] ( اِخ ) عبدالعزیزبن عبدالواحدبن محمدبن موسی المغربی المکناسی ( متوفی 926 هَ. ق. )، شیخ قراء در مدینه بود. وی منسوب به مکناسة از بلاد مغرب است. او را اراجیز و منظومه های متفرقه ای است در بیست وهشت علم. از آن جمله است : «نظم جواهر السیوطی » در تفسیر و «منهج الوصول » در اصول دین و «منظومةالبلاغة». ( از اعلام زرکلی ج 2 ص 526 ).
مکناسی. [ م ِ ] ( اِخ ) محمدبن احمدبن محمدالعثمانی مکنی به ابوعبداﷲ ( 841 - 919 هَ. ق. ) در مکناسة ( شهری در مغرب اقصی ) متولد شد و در فاس درگذشت. وی مورخ بود و تألیفات گوناگونی دارد. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 857 ). و رجوع به همین مأخذ شود.

جملاتی از کاربرد کلمه مکناسی

خواجه نصیرالدین طوسی، غیاث الدین جمشید کاشانی و ابن غازی مکناسی نیز جبر و مقابله را به همین صورت تعریف کرده‌اند.