مکروهات

معنی کلمه مکروهات در لغت نامه دهخدا

مکروهات. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) چیزهایی که دارای کراهت باشد و هر چیز شرم آور و ناپاک و پلید و چیزهای ناپسند. ( ناظم الاطباء ). ج ِ مکروهه. || آفات. رنجها. محنتها. مصائب : آفریدگار تعالی... ساحت مجد و قباب معالی و جناب عالی خدایگان راستین کیخسرو زمان و زمین را... از هجوم مکروهات... مرفه الحال و منزه البال دارد. ( منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 61 ). || ( اصطلاح فقهی ) اموری که ترک آن راجح است و فعل آن مرجوح است : ملابس چون ابریشم آزاد برمردان و در مکروهات چون فراش پوست سباع. ( کشف الاسرار ج 3 ص 598 ). و رجوع به مکروه معنی آخر شود.

معنی کلمه مکروهات در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع مکروهه

جملاتی از کاربرد کلمه مکروهات

بغیر راه او کآن راه حق است دگرها جمله مکروهات فسق است
مژه بربند و فارغ شو ز مکروهات این محفل تغافل عالمی دارد که عیب آنجا هنر گردد
بحر حلم او نگردد زابروی موجش ترش گر شود طوفان مکروهات او را میهمان
گر همه دیدنِ یک سلسله مکروهات است کاش این عمرِ گرانمایه سبکتر گذرد
و گفت: ایمان سه چیز است: خوف و رجا و محبت. و در ضمن خوف ترک گناه تا از آتش نجات یابی، و در ضمن رجا در طاعت خوض کردن است تا بهشت یابی، و در ضمن محبت احتمال مکروهات کردن است تا رضای حق به حاصل آید.