مکدری

معنی کلمه مکدری در لغت نامه دهخدا

مکدری. [ م ُ ک َدْ دَ ] ( حامص ) مکدر بودن. تیرگی. تاری :
وز سر ناوک اجل صورت بخت خصم را
دیده چو میم کاتبان کور شد از مکدری.خاقانی.و رجوع به مکدر شود.

جملاتی از کاربرد کلمه مکدری

گرمن، این فیلمساز سازش‌ناپذیر با انبوهی از ایده‌های نوین و خلاقانه، همواره در آثار فلسفی و دقیقش، به آزمون و خطا در باب پتانسیل‌های زیبایی‌شناسانه در سینما پرداخت تا راهی در مواجهه با معضلات روانی و اخلاقی، پارادوکس‌های برآمده از نظام توتالیتر و از بین بردن خاطرات مکدری که از دل آن‌ها برآمده بود، بیابد. این فیلمسازِ روسی، نه تنها به دلیل موانع متعدد ایجاد شده در اثر سانسور شوروی بلکه به خاطر روش کاری خود که منجر به پروسه‌های کُند و طولانی‌مدت می‌شد، تنها توانست پنج فیلم متمایز به لحاظ تماتیک (موضوعی) و استتیک (زیبایی شناسانه) مقابل دوربین ببرد که در بین آن‌ها، می‌توان «خدا بودن سخت است» را شاهکارِ او در نظر گرفت.