معنی کلمه موینه در لغت نامه دهخدا
در آن موینه چون نظر کرد شاه
بهار ارم دید در بزمگاه.نظامی.هر آن موینه کآمد اینجا پدید
بدین چرم بی موی شاید خرید.نظامی.سرانجام کآید اجل سوی او
وبال تن او شود موی او
بدان موینه قصد خونش کنند
به رسوایی از سر برونش کنند.نظامی.ز هر موینه کآن چو گل تازه بود
گرانمایه ها بیش از اندازه بود.نظامی.و رجوع به مویین و مویینه شود.