موی شکاف

معنی کلمه موی شکاف در لغت نامه دهخدا

موی شکاف. [ ش ِ] ( نف مرکب ) موشکاف. موی شکافنده. || که از شدت تیزی موی را از درازا بشکافد. که موی را به دونیم کند. مبالغت در برندگی. || کنایه است از هرچیز سخت تیز. ( از یادداشت مؤلف ) :
بید برگش به نوک موی شکاف
نافه کوه را فکنده ز ناف.نظامی.شاه بهرام در میان مصاف
نوک تیرش چو موی موی شکاف.نظامی. || آنکه دقت بسیار کند. موشکاف. کسی که در کارها سخت دقت ورزد. دقیق. باریک بین. نکته سنج. نکته یاب. باریک اندیش. که ذوق و اندیشه باریک و لطیف دارد. باریک نظر. ( از یادداشت مؤلف ) :
گرچه ز افغان مرا با تو زبان موی شد
در همه عالم منم موی شکاف از زبان.خاقانی.بر هر سر موی من غمت راست مصاف
مویی شده ام به وصف تو موی شکاف.خاقانی.نیست در این کهنه نوخیزتر
موی شکافی ز سخن تیزتر.نظامی.به فکر معنی نازک چو مو شدم باریک
چه غم ز موی شکافان خرده بین دارم.صائب تبریزی.و رجوع به موشکاف و موی شکافتن شود. || ( اِ مرکب ) زلف. || ( اصطلاح گیاه شناسی ) سنبل هندی. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه موی شکاف در فرهنگ فارسی

مو شکاف . موی شکافنده . یا که از شدت تیزی موی را از درازا بشکافد . یا آنکه دقت بسیار کند .

جملاتی از کاربرد کلمه موی شکاف

گرچه ز افغان مرا با تو زبان موی شد در همه عالم منم موی شکاف از زبان
مور و ملخ دیده‌ای موی شکافان به جنگ مور و ملخ جنگ اوست موی شکاف از دغا
مانده در عقده حیرت نفس موی شکاف بوسه چون راه برد لعل شکرخای ترا؟
که پختگان ره و کاملان موی شکاف چو طفلکان به شیرند در طریق فنا
تو بهنگام سخن گر نشوی موی شکاف کس نیابد ز دهان تو نشان یک سر موی
چنانکه موی شکاف است بنده در مدحت مگر دریغ ندارد عنایتت یک مو
هر دم ز تیر موی شکاف تو مشتری افغان زه بر آورد از خانه ی کمان
خسرو که به وصف دهنت موی شکاف ست یک نکته نگوید ز دهانت مگر از مو
به گرز آهن‌سای و به نیزه صخره‌گذار به تیر موی شکاف و به تیغ شیر اوژن
در طلسمات عجب موی شکاف زلف زیر و زبرت می‌افتد