معنی کلمه مومنا در لغت نامه دهخدا
بر هر ورقی که وصف آن موست
چون کاغذ مشک بسته خوشبوست. عشق به هر خاطری که راه ندارد
هست بلادی که پادشاه ندارد.( از تذکره نصرآبادی صص 386-387 ).
مؤمنا. [ م ُءْ م ِ ] ( اِخ ) از مردم گناباد و از شعرای قرن یازدهم هجری و گویا برادر شیخ ملامحمد فارسی است. کمال خلق و مهربانی داشته. به هند رفته و از آنجا سه بار به زیارت کعبه مشرف شده است. رباعی زیر از اوست :
مؤمن ! آنان که خوب می خوانندت
احوال درون بد نمی دانندت
عمری بودی چنانچه خود می دانی
یک چند چنان بزی که می دانندت .( از تذکره نصرآبادی ص 311 ).