موقوفی

معنی کلمه موقوفی در لغت نامه دهخدا

موقوفی. [ م َ / مُو ] ( حامص ) ترک و توقیف و تعطیل. ( ناظم الاطباء ). || ( ص نسبی ) منسوب به موقوفه : ملک موقوفی ؛ غیرمنقولی که عین آن حبس و ثمره آن تسبیل شده باشد.

معنی کلمه موقوفی در فرهنگ فارسی

ترک و توقف و تعطیل ٠

جملاتی از کاربرد کلمه موقوفی

۹- هرگاه قبل از صدور حکم قطعی، شاکی گذشت کند یا متهم وجه چک و خسارت تأخیر تادیه را نقداً به دارنده آن پرداخت کند یا موجبات پرداخت چک و خسارت مذکور را فراهم کند یا در صندوق دادگستری یا اجرای ثبت تودیع نماید، مرجع رسیدگی قرار موقوفی تعقیب صادر می‌کند.
مکن دعوی به عشق شاهدان پر که موقوفی به این اقرار دیگر
با این که مهمترین عامل تشکیل و توسعه شهر مشهد، وجود حرم امام رضا است، اما این عامل توسط عوامل دیگر نظیر «وقف» تقویت شد و رشد و پیشرفت شهر مشهد، به خصوص از زمان شاه عباس اول را به همراه آورد. اغلب این وقف‌ها توسط بزرگان و عمال حکومتی انجام می‌گرفت که در رأس آن‌ها شاه عباس اول قرار داشت. همچنین بیشتر فضاهای درونی شهر مشهد نظیر مسجد، کاروانسرا، مدرسه، حمام، بیمارستان و مصلا، موقوفی بوده و نیز بیشتر این فضاها در محدوده حرم رضوی متمرکز بودند.
هر که خیری کرد و موقوفی گذاشت رسم خیرش همچنان بر جای دار
نقد را باش و گر چون دگران موقوفی بنشین منتظرِ وعدۀ فردا می باش
تزکیه باید گواهان را بدان تزکیه‌ش صدقی که موقوفی بدان