موسی کف. [ سا ک َ ] ( ص مرکب ) موسی دست. که ید بیضا دارد. ( یادداشت مؤلف ) : میر موسی کف ، شمشیر چو ثعبان دارد دست ابلیس و جنودش کند از ما کوتاه.منوچهری.شاه موسی کف چو خنجر برکشد زیر ران طودی روان خواهد نمود.خاقانی.و رجوع به موسی بن عمران و موسی دست شود.
معنی کلمه موسی کف در فرهنگ فارسی
موسی دست . که ید بیضا دارد .
جملاتی از کاربرد کلمه موسی کف
میری کز نژاد شد بدر عرب خور عجم وز سخن و سخا بود موسی کف مسیح دم
چون عدو را خیره بایدکرد موسی کف بود چون ولی را زنده باید کرد عیسی دم بود
در عهد همایون و تو موسی کف ثانی هارون ولی و پشت تو بافر همایی
آتش طور و طوی را قبسم نار موسی کف عیسی نفسم
پیش تخت خسرو موسی کف هارون زبان این منم چون سامری سحر از بیان انگیخته
ای محمد خلق موسی کف تو خود انصاف ده چون روا باشد که عیسی بار هر خر میکشد
یحیی موسی کف عیسی نفس شیث آدم خلقت نوح انتساب
خضر موسی کف و نیل از سر ثعبانش روان نیل نزد من و ثعبان به خراسان یابم
از نعمت فرعون چو موسی کف و لب شست دریای کَرَم داد مر او را ید بیضا
سلیمان قدر موسی کف خضر عمر سکندر در محمد خلق عیسی دم علی جود تهمتن تن