موسک

معنی کلمه موسک در لغت نامه دهخدا

موسک. [ س َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش مریوان شهرستان سنندج واقع در 2 هزارگزی شمال خاوری سنندج با 100 تن جمعیت. آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است. سربازخانه پادگان مریوان در اراضی این ده بنا گردیده است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

جملاتی از کاربرد کلمه موسک

ابوالحسن بن موسک هذبانی از سران نامدار هذبانی بود.او فرمانروای اربیل بوده است.
پس از اختلاف میان حمیدیان و هذبانیان،ابوالحسن عیسکان به برادر ابوالحسن بن موسک،ابوعلی بن موسک کمک کرد تا حکومت را از دست برادرش بگیرد.بعد از آن ابوعلی فرمانروای اربیل شد و برادرش را اسیر و زندانی کرد.
چو سقف و عرش پلافن، همید، ترسک، خشک قلم پلوم و مداد آنکر موسک باشد مشک
آنومالی موسک یک اندیس چندفلزی است که در حوالی شهر مریوان استان کردستان قرار دارد و مادهٔ معدنی موجود در آن، طلا است.