موسا

معنی کلمه موسا در لغت نامه دهخدا

موسا. ( اِخ ) موسی. رجوع به موسی شود.

معنی کلمه موسا در فرهنگ فارسی

یکی از ایلخانان ایران است که از ۶۵۴ تا ۷۵۴ ه.ق . در ایران حکومت کردند . موسی پس از عزل ارپاخان در سنه ۷۳۶ ه. بتخت نشست اما امیر شیخ حسن چوپانی او را به ایلخانی نشناخت و ساتی بک خواهر ابوسعید را در ۷۳۹ به سلطنت برداشت و نام او را در خطبه و سکه داخل کرد تا آنکه سلیمان خان مغول به سلطنت رسید و ساتی بک به عقد و ازدواج او در آمد .
موسی .

جملاتی از کاربرد کلمه موسا

وادی ایمن مجوی از پی ناز کلیم آن همه جا روشن است دیدهٔ موسا طلب
در نهاد تو دو صد فرعون با دعوی هنوز تو همی خواهی که چون موسا عصا بر یم زنی
شکرها با بذل او چون پیش موسا جادوی شعرها با فضل او چون نزد عیسا توتیا
گوئی از باغ زمین رست فلک ساشجری که پدید از ورقش آتش موسا آمد
ناچار بشکند همه ناموس جاودان در موضعی که در کف موسا بود عصا
زبان از ثنا نخل موسا کنم به یاد رخی، سینه سینا کنم
آنکه تا چون دست موسا طبع را پر نور کرد ملک ایران را چو هنگام تجلی طور کرد
«رب ارنی» بر زبان راندن چو موسا وقت شوق پس به دل گفتن «انا الاعلی» چو هامان شرط نیست
جایی که به رقص آید، طور از ارنی گفتن مستان لقا دانند، بیهوشی موسا را
دود آتشکده از کلبه عاشق خیزد گر به کاشانهٔ خود آتش موسا ببرد