موافقی

معنی کلمه موافقی در لغت نامه دهخدا

موافقی. [ م ُف ِ ] ( حامص ) موافق بودن. سازگاری. سازواری. || سازشکاری. ساختن با بدی و ناپاکی :
چون در پسر موافقی و دلبری بود
اندیشه نیست گر پدر از وی بری بود.سعدی ( گلستان ).

معنی کلمه موافقی در فرهنگ فارسی

موافق بودن . سازگاری .

جملاتی از کاربرد کلمه موافقی

گفت: گرسنگی من و کسانم را کشت. از این رو دام نهاده ام بل چیزی بدست آورم که امروزمان را کفایت کند. گفتم: آیا موافقی با یکدیگر به شکار پردازیم و اگر شکاری بگرفتیم، بخشی از آن بمن دهی؟ گفت: بلی.
چون در پسر موافقی و دلبری بود اندیشه نیست گر پدر از وی بری بود
نظرات مخالف و موافقی در زمینه طرح‌ها و روش‌های تأمین مالی خرد وجود دارد. برخی کارشناسان تأمین مالی خرد را نوعی از سیاست توسعه‌ای می‌دانند که هدف آن افزایش گستره سرمایه‌های کوچک افراد فقیر بوده و در راستای تسهیل درآمدزایی و ایجاد اشتغال عمل می‌کند و کیفیت زندگی افراد فقیر را بهبود می‌بخشد. برخی دیگر از کارشناسان نقدهایی را بر طرح‌های تأمین مالی خرد دارند، تعدادی از این نقدها به شرح زیر است.
با تو و طبع تند تو جز من خسته دل کراست رای بدین موافقی طبع بدین فروتنی
ای یار مرا موافقی وقتت خوش بر حال دلم چو لایقی وقتت خوش
چون مرغ قنینه زد صلای می با پیر مغان موافقی باید
در عشق تو چون موافقی نیست این سلطنت است عاشقی نیست
کوتاه‌نویسی مینیمالیست‌ها نظر بسیاری از منتقدان ادبی را به خود جلب کرد، آنها نظر موافقی با اینگونه داستان‌ها نداشتند؛ زیرا به عقیده آنها مینیمالیست‌ها بیش از حد شاخ و برگ عناصر داستان را می‌زنند و لطف و روح داستان از بین می‌رود.
در عالم عشق صادقی باید کرد با هر چه رسد موافقی باید کرد
چون یار موافقی ندیدی، ز چه رو در بند منافقان عالم شده‌ای؟