مو کشان

معنی کلمه مو کشان در لغت نامه دهخدا

موکشان. [ ک َ / ک ِ ] ( ق مرکب ) بردن کسی به زور و غلبه با گرفتن و کشیدن موی او.کشیدن موی کسی و بردن او را. ( از یادداشت مؤلف ).
- موکشان آوردن ؛ کسی را در حال کشیدن موی سر به جایی آوردن و کشاندن. کنایه است از کشیدن و بردن کسی با خشم و قهر و غلبه :
دشمنش آمد برون از پوست چون موی از خمیر
ور نمی آید سپهرش موکشان می آورد.سلمان ساوجی.و رجوع به ترکیب موکشان کشیدن شود.
- موکشان کشیدن ( کشاندن ) کسی ؛ گرفتن موی سر کسی و او را به زور و قهر و غلبه بردن :
پَرّ و بال ما کمند عشق اوست
موکشانش می کشد تا کوی دوست.مولوی.جبرئیلش می کشاند موکشان
که برو زین خلد و زین جوق خوشان.مولوی.و رجوع به ترکیب موکشان آوردن شود.

معنی کلمه مو کشان در فرهنگ فارسی

( صفت ) در حال کشیدن موی : [ پر و بال ما کمند عشق اوست مو کشانش میکشد تا کوی دوست . ] ( مثنوی . چا . خاور . ۳ ) توضیح این بیت در چا. نیکلسن نیامده .

جملاتی از کاربرد کلمه مو کشان

کفر زلفت در دلم از بسکه قلاب افکند خواهم آخر مو کشان در حلقه زنار شد
می‌کشم خود را و بازم دل بسویش می‌کشد مو کشان زلفش مرا در خاک کویش می‌کشد
زین خحالت چون برون آیم که دل در موج خون نو عروسان غمت را مو کشان انداخته
جبرئیلش می‌کشاند مو کشان که برو زین خلد و از جوق خوشان
خجل ز موی سفیدم که مو کشان بازم ز خانقه بدر میفروش می آرد
عشق سوی کفر آرد مو کشان عقل از اسلام می جوید نشان
زلف چو مار او کشد در دهن بلا مرا چون نروم که مو کشان می کشد اژدها مرا
حاجت آوردش ز غفلت سوی من آن کشیدش مو کشان در کوی من
عشوه می‌خواهد به آن بزمم کشاند مو کشان ناز می‌گوید مرو زحمت مکش در باز نیست
در چنگ آفتم چو دهد شوق مو کشان بر من هزار رشتهٔ تدبیر تاره‌ای