منکری. [ م ُ ک ِ ] ( حامص ) اصرار در انکار. ( ناظم الاطباء ). حالت انکار. نپذیرفتن. قبول نداشتن : گر کهان مه شدند خاقانی تو در ایشان به منکری منگر.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 885 ).
معنی کلمه منکری در فرهنگ فارسی
۱ - انکار . ۲ - جهل
جملاتی از کاربرد کلمه منکری
اگر تو مر این قول را منکری چنان دان که ما مر تو را منکریم
زبیر بن عبدالمطلب، عموی پیامبر و از بزرگان و اشراف قریش، نخستین کسی بود که درباره حلفالفضول سخن گفت و به آن دعوت کرد. در پی آن، برخی طوایف قریش در دارالنَّدوه که محل حل و عقد امور بود گرد آمدند و هم سخن شدند که داد مظلوم را از ظالم بگیرند. سپس، به کوشش زبیر بن عبدالمطلب، در خانه عبدالله بن جُدعان تَیمی، یکی از اشراف قریش، گرد آمدند. آنان دست در آب زمزم فرو کردند و با یکدیگر پیمان بستند که اگر بر کسی از اهالی مکه یا بیگانهای در این شهر ستمی رود، او را یاری کنند تا حق خود را از ظالم بگیرد، ظالم را از ظلم باز دارند و از هر منکری نهی کنند و به تهیدستان در مال و معاش کمک کنند.
لی مع اللّه این حالت کند تا مبادا منکری طعنه زند
یکی متفق بود بر منکری گذر کرد بر وی نکو محضری
ششم آن که اگر در مسجدی منکری بیند نهی کند و اگر خیری بیند بفرماید و اگر کسی نماز بد کند او را بیاموزد. هفتم آن که باشد که اهل دینی را بیند با وی برادری گیرد در دین. که مسجد آرامگاه دین است. هشتم آن که از خدای تعالی شرم دارد که در خانه وی گناه کند و بد اندیشد و بدین قیاس کن جمله طاعات را که در هر یکی نیت بسیار تون کرد تا ثواب مضاعف شود.
نه اقرار حریش را منکری است نه معروف رادیش را منکری
بر وحدت خدا همه ذرات شاهدند گر منکری شنو تو جواب الست ما
گر سایه عاشق فتد بر کوه سنگین برجهد نه چرخ صدقها زند تو منکری نک آزمون
گر نکته های ابن یمین را تو منکری هات الذی عری بک یا منکری وهات
صعبی تو و منکری گر این کار نزدیک تو صعب نیست و منکر
اگر تو مقری ز من خواه پاسخ وگر منکری پس تو پاسخ بیاور