مندم

معنی کلمه مندم در لغت نامه دهخدا

مندم. [ م َ دَ ] ( ع اِمص ) پشیمانی. مندمة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ندامت. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) موضع پشیمانی. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مندم در فرهنگ فارسی

پشیمانی . مند

جملاتی از کاربرد کلمه مندم

بغایتی بلقای تو آرزو مندم که شرح دادن بعضی از آن بود دشوار
از نعمت خود چو بهره مندم کردی در شکر گزاریت زبانی خواهم
در حال من نظر کن و از آه من بترس کز عشق بهره مندم و از وصل بی نصیب
چو سعدی سیف فرغانی مدام از شوق می گوید (نه چندان آرزو مندم که وصفش در بیان آید)
خرابم کن ز جامی تا به آزادی زنم گامی مرا از خویشتن بیخود کن، از خود بهره مندم کن
سبب ندانم حرمان خویشرا جز آن که کاردان و هنر مندم و نسیب و عریق