مندش. [ م َ دِ ] ( اِ ) فرش و بساط بود.( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). گلیم و نمد. ( ناظم الاطباء ). جهانگیری میگوید به معنی فرش و بساط بود. استاد فرخی راست : نیلگون پرده برکشیدهوا باغ بنوشت مندش دیبا. بی شبهه مفرش را مندش خوانده و لغت مندش را با این وسیله ضعیف بوجود آورده است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
جملاتی از کاربرد کلمه مندش
امیر پولاد یکی از فرزندان امیر شنسب است که دامنههای کوهستان غور را در تصرف داشت و در سال ۱۳۹ ه. ق./ ۷۵۶ م. در مندش غور امیر بود و همیشه به کمک ابومسلم خراسانی میشتافت.