مناجد

معنی کلمه مناجد در لغت نامه دهخدا

مناجد. [ م ُ ج ِ ] ( ع ص ) یاری کننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). یاری کننده و نزدیک شونده. ( ناظم الاطباء ). || حرب نماینده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). جنگ کننده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به مناجدة شود.
مناجد. [ م َ ج ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مِنجَد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به منجد شود. || ج ِ منجدة. ( اقرب الموارد ). رجوع به منجدة شود. || ج ِ خُلْد از غیر لفظ آن. ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). رجوع به مناجد شود.

جملاتی از کاربرد کلمه مناجد

احمد مناجد (عربی: أحمد مناجد؛ زادهٔ ۱۳ دسامبر ۱۹۷۸) یک بازیکن فوتبال اهل عراق است.