منابذت

معنی کلمه منابذت در لغت نامه دهخدا

منابذت. [ م ُ ب َ / ب ِ ذَ ] ( از ع ، اِمص ) مخالفت و جدایی کردن از کینه و دشمنی. منابذة : بحمداﷲ تعالی کفر و بدعت و شرک... و معاندت و منابذت... همیشه نگونسار و مضمحل... بوده است. ( کتاب النقض ص 469 ). رجوع به منابذة شود.
منابذة. [ م ُ ب َ ذَ] ( ع مص ) بر خود پیچیدن هر دو فریق در جنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بر هم پیچیدن دو گروه در جنگ. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || با کسی جنگ و دشمنی آشکارا کردن. ( المصادر زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). || مخالفت و جدایی کردن از کینه و دشمنی. ( از اقرب الموارد ). عهدشکنی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || گفتن انبذ الی الثوب او انبذه الیک و قد وجب البیع بکذا و کذا؛ یا به هم انداختن به سوی یکدیگر جامه هم مانند را یا گفتن کسی را که اگر من سنگ اندازم بیع واجب باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). منابذة در خرید و فروخت که در شریعت اسلام منهی است ، عبارت از آن است که بگویی : «اذا نبذت متاعک و نبذت متاعی فقد وجب البیع بکذا کذا» و یا آنکه به سوی یکدیگر بیندازند جامه را و یا بگوید هرگاه سنگ انداختم بیع واجب می شود. ( ناظم الاطباء ). بیع منابذه و نِباذ چنان است که گویی «انبذ الی الثوب او انبذه الیک و قد وجب البیع بکذا و کذا» یا جامه را به سوی کسی اندازی و او مانند آن به سوی تو اندازد یا بگویی وقتی سنگریزه انداختم بیع واجب شد یا آنکه شخص در میان گله گوسفند رود و سنگریزه ای اندازد و به صاحب گله گوید سنگ به هر کدام اصابت کرد آن به فلان قیمت از آن من باشد. این نوع خرید و فروخت از بیعهای ایام جاهلیت و منهی عنه است. بیعالمنابذة و بیعالحصاة و بیعالقاء الحجر هر سه یکی بوده است. ( از اقرب الموارد ). قسمی عقد بیع در جاهلیت پیش عرب. ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ). نوعی بیع بود که در جاهلیت شایع بود به این صورت که بایع جامه ای را نزد مشتری می انداخت وبه صرف این عمل ( بدون اینکه مشتری جامه را دیده و از خصوصیات آن مطلع شده باشد ) بیع واقع می شد. گاهی منابذه از طریق انداختن سنگ بود که به هر کالایی ( جامه یا گوسفند ) که نوع آن بین طرفین مشخص بود اصابت می کرد آن کالا مبیع بوده و بیع واقع می شد. این قسم از منابذه را بیعالحصاة هم می نامیدند. اسلام این عقود را باطل شمرد. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).

معنی کلمه منابذت در فرهنگ فارسی

مخالفت و جدایی کردن از کینه و دشمنی . منابذه : بحمدالله تعالی کفر و بدعت ... و معاندت و منابذت ... همیشه نگونسار و مضمحل ..

جملاتی از کاربرد کلمه منابذت

قوله: قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها؟ مقاتل گفت چون رسول بلقیس از نزدیک سلیمان بازگشت و آن عجایب و بدایع که در مملکت سلیمان دیده بود باز گفت و حکایت کرد، بلقیس گفت: هذا امر من السّماء، این کاری آسمانی است، ساخته و خواسته ربّانی است و ما را کاویدن با وی روی نیست و در مخالفت و منابذت وی هیچ کس را طاقت نیست و آن ملک وی نه ملک سرسریست که آن جز نبوّت و تأیید الهی نیست. کس فرستاد به سلیمان که: اینک من آمدم با سران و سروران قوم خویش تا در کار تو بنگرم و دین تو بدانم که چیست و مرا بچه می‌خوانی؟ آن گه عرش خویش را در آخر هفت اندرون استوار بنهاد و پاسبانان بر آن موکّل کرد و در مملکت خویش نائبی بگماشت که کار ملک میراند و آن سریر ملک نگه میدارد تا کس در آن طمع نکند و آن گه عزم رحیل کرد با دوازده هزار سرهنگ از مهتران قوم خویش با هر سرهنگی عددی فراوان از خیل و حشم. و سلیمان که آنجا بود دانست که بلقیس می‌آید و بقصد اسلام و ایمان می‌آید که جبرئیل از پیش آمده بود و او را خبر داده و لهذا قال سلیمان: قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ، ای مؤمنین موحّدین.