من بنده. [ م َ ب َ دَ/ دِ ] ( اِ مرکب ) مَن ِ بَنده. نویسنده یا شاعر از خود چنین تعبیر کند تواضع را. رهی. حقیر : منت تو گردن من بنده را سخت به یکبار گرانبار کرد.عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 596 ).منت خدای را که به فر خدایگان من بنده بیگنه نشدم کشته رایگان.امیرمعزی.رجوع به ترکیب های من شود.
معنی کلمه من بنده در فرهنگ فارسی
( اسم ) شاعر و نویسنده از خود بدین کلمه تعبیر آورد برای تواضع : [ منت خدای را که ز فر خدایگان من بنده بی گنه نشدم کشته رایگان . ] ( معزی . ۵۷۵ )
جملاتی از کاربرد کلمه من بنده
داند ایزد که: شخص من بنده زیر پای فراق تو فرسود
من چه گویم که حال من بنده حال من بنده میکند تقریر
علی حسن گر درین عهد بودی چو دیدی ز من بنده این خوش بیانی
عشق است جان جان جان از عشق شد پیدا جهان عشق است پیدا و نهان من بنده و مولای عشق
از درگه تو کجا برم حاجت خویش تو شاهی و من بنده حاجتمندم
پادشاها تویی که در شانت نظم من بنده آیتی ست مبین
تو ز من آزادی و من بنده ام من به تو مشتاق و تو از من ملول
ابن سینا در مقدمهٔ دانشنامه علایی خود مینویسد: «زندگانیش دراز باد و بخت پیروز، پادشاهیش برافزون. آمد به من بنده و خادم درگاه وی، که یافته امان در خدمت وی. همهٔ کامهای خویش، از ایمنی و بزرگی و شکوه و کفایت و پرداختن به علم و نزدیک داشتن، که باید مر خادمانِ مجلس وی را کتابی تصنیف کنیم به پارسی دری.»
ای عید دوم آمده روی چو نگارت قربان شده زان عید چو من بنده هزارت
لیک من بنده بقدر وسع طاقت بعد ازین در ثنا و مدح تو نارم زدل در سر سریر
بیا مکش ز سرم پای، تا نپیندارند خدا نکرده که من بنده بی خداوندم