مملکه. [ م َ ل َ / ل ِ ک َ / ک ِ ] ( از ع ، اِ ) مملکة. مملکت. پادشاهی. - مملکه پرور ؛ پرورنده مملکت : احکام کسروی نشنیدی که در سمر عدلش ز عقل مملکه پرور نکوتر است.خاقانی. || مملکة. بنده ای که پدر و مادرش بنده نباشد. - عبدمملکه ، عبدمملکة ؛ بنده که پدر و مادرش آزاد باشند. مقابل عبد قن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
معنی کلمه مملکه در فرهنگ فارسی
( اسم ) مملکت کشور مملکه . ممکلت .
جملاتی از کاربرد کلمه مملکه
املاک اختصاصی امیران سامانی را نهادی به نام دیوان مملکه خاصه یا دیوان ضیاع اداره میکرد. چنانکه امیر اسماعیل و امیران پس از او در جوی مولیان، کاخها و کوشکها و بوستانها ساختند. به جز این بعضی روستاها و نواحی جزو املاک سلطنتی شد و از پرداخت مالیات معاف گردید.
دیوانسالاری که یکی از دو دستگاه مربوط به امور اداری دولت سامانیان بود به دفاتر و قسمتهای گوناگونی تقسیم میشد که هر کدام عهدهدار وظایفی بودند. سیستم دیوانسالاری به کوشش ابوعبدالله جیهانی، وزیر نصر سامانی و ترکیب الگوی ساسانی و دستگاه دیوانی اسلامی و ویژگیهای محلی خاوران در ۱۰ بخش تشکیل شد که عبارتاند از: دیوان وزارت، خراج، اشراف، رسائل، شرطه، برید، قضا، حسبه، اوقاف، سپاه، مملکه خاصه و آب. دیوان وزارت در رأس این دستگاه اداری قرار داشت که وزیر یا همان (وزیرالوزرا) آن را اداره میکرد او مسئولان دیوانهای مختلف را انتخاب میکرد و بر کار آنها نظارت داشت. دولتهای غزنویان و سلجوقیان از این دستگاه اداری در حکومت خود استفاده کردند.
تاج خرسندیم استغنا داد با چنین مملکه طغیان چکنم؟
به نوشته نرشخی در تاریخ بخارا، امیر نصر سامانی در میدان ریگستان بخارا، درگاههایی برای کارگزاران خود بنا کرد. (چنانکه هر عاملی را علی حِده دیوانی بود اندر سرای خویش بر در سرای سلطان). نرشخی از ده دیوان یاد کردهاست: دیوان وزیر، دیوان مستوفی، دیوان عمیدالملک، دیوان شرط، دیوان صاحب برید، دیوان شرف، دیوان مملکه خاص، دیوان محتسب، دیوان اوقاف و دیوان قضا. دو دیوان دیگر هم بنامهای دیوان سپاه و دیوان آب وجود دارد.
مولی ملوک مملکه الفضل و العلی کاندر ثناش شعر بشعری همی برم
شیر سیاه معرکه خاقان کامران باز سفید مملکه بانوی کام کار
خسرو بدار ملک جم ایوان تازه کرد در هشت خلد مملکه بستان تازه کرد
از سهم تو زنگار گرفت آینهٔ چرخ کز آینهٔ مملکه زنگار زدائی
علیک بالعدل ان ولیت مملکه واحذر من الجور فیها غایه الحذر