مملوء

معنی کلمه مملوء در لغت نامه دهخدا

مملوء. [ م َ ] ( ع ص ) پر کرده شده. || بیمار و رنجور از پری معده. || گرفتار زکام. ( ناظم الاطباء ). زکام زده. ( منتهی الارب ). زکام کرده. ( مهذب الاسماء ).

جملاتی از کاربرد کلمه مملوء

در این دو فصل منطقهٔ گستردهٔ ( بَّر اَلصَخیر ) مملوء از گردشگران می‌باشد، به اضافهٔ ساکنان محلی أیضاً، بَّر صَخیر یا (پُشتخِه صَخیر) جای بسیار معروفی است نزد مردم بحرین، و همچنین مردم مناطق کشورهای همجوار بحرین، وسایر ملت‌های کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، لذا هرساله بعد از باریدن باران، گروهای هنگفتی برای (تخییم) «یعنی خیمه زدن»، و خیمه و خرگاه بر پا نمودن به این منطقهٔ صحرایی روی می‌آورند، در این بَّر گسترده دمبل (خیر) واَکال نیز یافت می‌شود که به گونه‌ای بسیار لذیذ است.
تاکنون، پرطرفدارترین توضیح این بود که جسم تاریک در نتیجهٔ یک خلأ عظیم است. دانشمندان حالا این موضوع را اینگونه مطرح کرده‌اند: جایی که «نقطهٔ سرد» می‌تواند دیده شود، در واقع یک فضای عظیم مملوء از جهان‌های مختلف است.
در همان روزها،[پانویس ۱۵] او نامه‌ای خطاب به امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر وقت ایران، فرستاد و در آن او را متهم به ادارهٔ «حکومتی مملوء از سرکوب و غارت‌گری» کرد و به او نسبت به جبهه‌گیری شاه در برابر دولت‌های اسلامی هشدار داد.
شهر دبا دارای ساحلی بسیار زیبا است، گردشگران برای استحمام به ساحل این شهر که در کرانه خلیج عمان واقع شده‌است می‌آیند، در تعطیلات رسمی این مکان مملوء از خیمه وخرگاه گردشگران می‌باشد. به علت قرار گرفتن این شهر در پایهٔ رشتهٔ کوه حجر، دبا از طبیعت و چشم اندازهای زیبایی برخوردار است. در کوه‌های شهر دبا چشمه‌های آب روان و شیرین وجود دارد، آبشار وریعه که برفراز کوه دبا واقع شده‌است رونق وزیبایی خاصی به این شهر ساحلی بخشیده‌است.
دورهٔ حکومت او مملوء از شورش‌های مختلف و ناآرامی بود. مغولان چندین دهه برای تصرف کلیه خاک چین وقت صرف کرده بودند و اینک قصد تسخیر کامل سونگ جنوبی را داشتند. امپراتور دوزونگ که فردی بی‌تجربه برای اداره امور حکومتی بود، تمامی قدرت را در اختیار صدراعظم بی‌کفایت خویش - جیا سیدائو - واگذارد و در مقابل به خوش‌گذرانی پرداخت.