ممشی

معنی کلمه ممشی در لغت نامه دهخدا

ممشی. [ م َ شا ] ( ع مص ) رفتار. مشی. سیر کردن. ( ناظم الاطباء ). رفتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ( اِ ) راه. ( مهذب الاسماء ). مَمضی. ( مهذب الاسماء ).
ممشی. [ م َ شا ] ( ع اِ ) آبدستخانه و فرناک. ( ناظم الاطباء ).
ممشی. [ م ُ ]( ع ص ) آنکه رعایت می کند قانون را. ( ناظم الاطباء ).
ممشی. [م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سوادکوه شهرستان شاهی با 350 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

معنی کلمه ممشی در فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان سواد کوه شهرستان شاهی .

جملاتی از کاربرد کلمه ممشی

بفر دولت تو کار روزگار ممشی بیمن همت تو عقد کاینات منظم