ملکانی

معنی کلمه ملکانی در لغت نامه دهخدا

ملکانی. [ م َ ] ( اِخ ) یکی از فرق ترسایی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ملکانیه و ملکائیه و ملکا شود.

جملاتی از کاربرد کلمه ملکانی

تو معجز ملکانی و هست رای تو را به ملک معجزه بی شمار از آتش و آب
ز دست تو ملکانی نشسته‌اند به مُلک که پیش هر ملکانی سکندرست هزار
از ملکانی که وفا دیده‌ام بستن خود بر تو پسندیده‌ام
ای بار خدا و ملک بار خدایان شاه ملکانی و پناه ضعفایی
کار و بار ملکانی که زبردست شدند نکند ور بکند زیر و زبر می‌رسدش
بگفت آنچه پسندیده نیست ملکانی نگفت آنچه نکوهیده نیست مذهب غال