ملک گیری

معنی کلمه ملک گیری در لغت نامه دهخدا

ملک گیری. [ م ُ ] ( حامص مرکب ) ریاست و حکومت. ( ناظم الاطباء ). کشورستانی. کشورگشایی : چون... به بلاد عراق آمد ( ملکشاه ) خصمی چون قاورد عمش از کرمان با لشکری گران و عدت و آلت فراوان به قصد ملک گیری روی به عراق نهاد. ( سلجوقنامه ظهیری ص 30 ). رجوع به ملک گیر شود.

جملاتی از کاربرد کلمه ملک گیری

گر صفات روح بی اندازه خاست هر یکی را یک ملک گیری رواست
صاحبا در ملک گیری باعث تأخیر چیست؟ توسن اقبال رام و فوج نصرت در رکاب
توجان ستانی لیکن بطلعت زیبا تو ملک گیری اما بقامت موزون
ز تو ره نمودن دلیری ز ما ز تو سروری ملک گیری ز ما