ملک وار

معنی کلمه ملک وار در لغت نامه دهخدا

ملک وار. [ م َ ل ِ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) مانند پادشاهان. چون ملوک :
گر همی خواهی بنشست ملک وار نشین
ور همی تاختن آری به سوی خوبان تاز.منوچهری.نوازش کنانش ملک پیش خواند
ملک وار بر کرسی زر نشاند.نظامی.سلیحی ملک وار ترتیب کرد
به جوشن بر از تیغ ترکیب کرد.نظامی.
ملک وار. [ م َ ل َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) چون فرشته. مانند فرشتگان :
بر مردمک دیده عشاق زنی گام
هرگه که ملک وار خرامی به گذر بر.سنائی.

جملاتی از کاربرد کلمه ملک وار

دادیم ملک وار یکی استر رهوار از باد گذشته بروانی و جهانی
بر مردمک دیدهٔ عشاق زنی گام هر گه که ملک وار خرامی به گذر بر
قدر تو ملک وار چو گیرد ره گردون پیش سر او ابر هوا مقرعه زن باد
سلیحی ملک وار ترتیب کرد به جوشن بر از تیغ ترکیب کرد