ملک مشرق

معنی کلمه ملک مشرق در لغت نامه دهخدا

ملک مشرق. [ م َ ل ِ ک ِ م َ رِ ] ( ترکیب اضافی ) پادشاه مشرق. که بر مشرق حکمروایی دارد و کنایه از پادشاهان سامانی و غزنوی نیز هست : و میر خراسان به بخارا نشیند و از آل سامان است و از فرزندان بهرام چوبین اند و ایشان را ملک مشرق خوانند. ( حدود العالم ).

معنی کلمه ملک مشرق در فرهنگ فارسی

پادشاه مشرق . که بر مشرق حکمروایی دارد و کنایه از پادشاهان سامانی و غزنوی نیز هست : و میر خراسان به بخارا نشیند و از آل سامان است و از فرزندان بهرام چوبین اند و ایشان را ملک مشرق خوانند .

جملاتی از کاربرد کلمه ملک مشرق

پدر تو ملک مشرق و سلطان جهان دل و جانم را کرده ست بدینمعنی شاد
کدخدای ملک مشرق و سلطان بزرگ صاحب سید ابوالقاسم خورشید زمان
تیر مژگان تو چونان گذرد بر دل و جان که سنان ملک مشرق از آهن و سنگ
هم به مشرق هم به مغرب خسروان جستند ملک جز براو نگرفت ملک مشرق و مغرب قرار
فرخ ملک مشرق مهمان وزیرست والا عضد دولت نزدیک مجیرست
دارد از رای تو ملک مشرق و مغرب نَسَق دارد از سعی تو شغل دولت و ملت نفاذ
تاج بخش ملک مشرق بود این نه بس باشد برهان اسد
به دولت ملک مشرق و سعادت او نه پشه بود و نه گرما ، نه زین دو هیچ آثار
از من ترا بشارت بادا که : مر ترا تا حشر ملک مشرق و مغرب مسلمست
آنکه زو بیشتر و پیشتر اندر همه فضل بر سلطان ملک مشرق ننهاد قدم