ملک شرق

معنی کلمه ملک شرق در لغت نامه دهخدا

ملک شرق. [ م َ ل ِ ک ِش َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پادشاه مشرق. که بر مشرق حکومت و سلطنت دارد. در شواهد زیر ظاهراً کنایه از سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی است :
تا ثنای ملک شرق بود
به ثنای دگران رنج مبر.فرخی.بر بساط ملک شرق ازاو فاضل تر
کس بننشست و کسی کرد نیارد بیداد.فرخی.پاکیزه دل است این ملک شرق و ملک را
پاکیزه دلی باید و پاکیزه دهایی.منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 96 ).

معنی کلمه ملک شرق در فرهنگ فارسی

پادشاه مشرق . که بر مشرق حکومت و سلطنت دارد . در شواهد زیر ظاهرا کنایه از سلطان مسعود غزنوی است .

جملاتی از کاربرد کلمه ملک شرق

چه پادشا ملک شرق و غرب رکن الدین که رونق آوردین است مرو را دیدن
حسام دین ملک شرق مرزبان جهان که ملک یافت بمیراث از آدم و حوا
مستوفی ملک ملک شرق محمد فرزند علی بن امیر آن شه ابرار
یوسف صدیق را علیه السلام آن همه بلا رسید از چاه و زندان و غیر آن و از هیچ بلا بفریاد نیامد چنانک از نفس امّاره آمد تا میگفت: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی»، و آنچه گفت: «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» از بیم نفس اماره میگفت نه از بیم شیطان که شیطان ار چه خصم است از مؤمن طمع معصیت دارد نه طمع کفر و نفس طمع کفر دارد میکوشد و بر هواها و بدعتها میخواند تا او را بکفر کشد. ربّ العالمین در قرآن دو چیز یاد کرد و نگفت که چیست: نفس را یاد کرد و نفرمود که چیست، دنیا را یاد کرد و نفرمود که چیست. امّا علمای دین دنیا را بسه حرف بیان کرده‌اند گفتند: ما صدّک عن مولاک فهو دنیاک هر چه ترا از خدا باز دارد آن دنیاست، اگر نان یک شبه نداری و بخود معجب باشی، آن عجب تو دنیاست، و اگر ملک شرق و غرب داری و بخدا مشغول باشی آن نه دنیاست که آن عقبی است. امّا نفس آنست که مصطفی (ص) گفت: «اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک».
تیغی‌که برکشد ملک شرق از نیام گویی ‌که صاعقه است نه شمشیر و خنجرست
چون آفتاب چرخ که روشن کند جهان روشن شد از کفایت او ملک شرق و چین
بشاد کامی شب را گذاشتی بر خیز بخدمت ملک شرق روز را بگذار
چو ملک شرق به کابین انتظام تو شد عروس امن درآمد به بزم و زیور کرد
از حسودان حسد و از ملک شرق نواخت از ملک یاری و از خواجه دهرست امان
ماه اصم است این مه و این ماه اصم به زیرا ملک شرق ز همتاهان تاه است