ملک خو. [ م َ ل َ ] ( ص مرکب ) ملک خوی. ملک خصال. فرشته خوی. فرشته نهاد. آنکه خصلت و خوی وی چون فرشتگان باشد. نیکخو : آن ملک رسم و ملک طبع و ملک خو که بدو هرزمان زنده شود نام ملک نوشروان.فرخی.و رجوع به ملک خوی شود.
جملاتی از کاربرد کلمه ملک خو
آن ملک رسم و ملک طبع و ملک خو که بدو هر زمان زنده شود نام ملک نوشروان
ز کوی لطف و به حکم کرم ز روی جواب دعای من برسان صاحب ملک خو را
فلک جناب و ملک خو عماد دولت و دین توئی که جاه تو شد ملک جاودانی من